علت حضور حضرت عیسی در خانه زن بدکاره / راهکار امام سجاد برای بهتر دانستن هر کس از خود
تاریخ انتشار: ۳ فروردین ۱۴۰۳ | کد خبر: ۳۹۹۹۶۲۱۷
به گزارش مبلغ ششمین جلسه مراسم سخنرانی ماه مبارک رمضان روز یکشنبه ۲۷ اسفندماه سال مصادف با ششمین روز ماه مبارک رمضان با سخنرانی استاد حسین انصاریان در حسینهی همدانیها در تهران برگزار شد.
شیخ حسین انصاریان سخنان خود را در این برنامه اینگونه آغاز کرد: کلام ما در جلسه گذشته در این مسئله بود که هر نوع سمی که هلاک کننده است، در عالم مادی پادزهری دارد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
ایشان در ادامه ضمن بیان اینکه نمونههای زیادی از این افراد هستند به بیان چند روایت پرداخت و گفت: در کتابها، داستانهای عجیبی در این زمینه نقل میکنند که تمام آنها درس است، راهگشاست و انسان را راهنمایی میکند. در حدود صد و چند سال قبل، عالم واجد شرایطی به نام آخوند گزی که در رده مراجع بزرگ شیعه بوده در اصفهان زندگی میکرده است. افراد یک محله خدمت ایشان رسیدند و گفتند: آقا ما در محلمان، خودمان، زن و فرزندانمان اهل نماز و روزه هستیم. اهل خدا هستیم، فراری از معصیتیم اما در محل ما شخصی به نام فرج زندگی میکند که تارزن است وجلسه تارزنی هم در خانه خودش برپا میکند. ما آسایش نداریم، راحت نیستیم و از گمراه شدن بچههایمان میترسیم. این عالم بزرگ فرمودند: از فرج یک وقتی بگیرید که من به خانهاش بروم. ملاک این آخوند برای این کار چه بوده است؟ اینکه چنین شخصی با این عظمت علمی به خانهی چنین کسی برود؟
آخوند گزی وارد خانهی فرج شد، گفت فرج یک دور برای من تار میزنی؟ فرج جواب داد : آقا شما آخوندها میگویید که تار زدن حرام است. ایشان گفتند: من خود صاحب فتوا هستم، بزن. فرج یکی دو دقیقهای تار زد. آخوند گزی به او گفت: فرج یکی از تارها شل است و خوب نمیزند و موسیقیای واقعی نیست. چند تا بچه داری؟ جواب داد شش بچه دارم. خانمت خوب است؟ گفت بله. خیلی خوبه. گفت فرج این همه زحمت میکشی تار میزنی چقدر درآمد داری؟ گفت یک تومان. یک تومان ۱۵۰ سال پیش زندگی را اداره میکرد. این عالم بزرگ به او گفت: فرج تارت را کنار بگذار و به تار وجود یکی دیگر پیوند بخور. پرسید به چه کسی پیوند بخورم؟ گفت: پروردگار، هم دنیایت آباد میشود هم آخرتت. اما برای مخارج زندگیات، به این آدرس در میدان کهنه اصفهان میروی من حواله میدهم، روزی یک تومان پول و ۳ کیلو هم آرد به تو بدهند که بیاوری و نان تازه با زن و بچههایت بپزی و بخوری . این پادزهر زیبایی بود. یعنی فرج که چراغ عقل و دینش به واسطهی یک سم داشت رو به خاموشی میرفت، آخوند گزی پادزهرش را زد و بعد هم فرج یکی از افراد شایسته شد. اهل نماز و خدا شد، کمی بعد دنبال درآمد حلال رفت که زحمتی برای آخوند گزی نداشته باشد.
شما فکر میکنید آخوند گزی چرا این کار کرد؟ به دلیل یک تعریفی که امیرالمومنین از پیغمبر(ص) میکند: النبی محمد ص وآله: طبیب دوار بطبه. پیغمبر(ص) دکتر دوره گرد بودند. دنبال لاتها، کسانی که شراب میخوردند، مشرکین و بت پرستها میرفتند. بنابراین آخوند دین، باید دوره گرد باشد. این جواب میدهد. فرج تارزن شاید هیچوقت سراغ آخوند گزی نمیآمد اما آخوند گزی سراغ او رفت. تا به او اطلاع دادند سراغ او رفت و پادزهرش را به او رساند.
ماجرای حضور حضرت عیسی در خانه زن بدکارهشیخ حسین انصاریان در ادامه به مسئلهی سوءظن پرداختند و دربارهی آن روایتی بیان کردند:
در شهر ناصریه فلسطین مردم میدانستند که حضرت مسیح ازدواج نکرده است. من این موضوع را در چند کتاب دیدم و باور هم دارم چون اخلاق انبیا الهی اینگونه بود. یک روز ایشان از خانه یک زن بدکاره بیرون آمد. زن جوانی که جوانان ناصریه آنجا میرفتند و آلوده دامن میشدند. وقتی از خانهی این زن بدکاره بیرون آمد. کوچه خیلی هم خلوت بود ولی یک نفر او را دید و حالا مسیح میدانست که آن شخص در باطن خود دارد میگوید: پیغمبر خدا، هدایتگر مردم، تو که اصرار داری زنا حرام است پس چرا خودت وارد این خانه شدی؟
حضرت آن شخص را صدا زد و گفت شما دیدی من از این خانه بیرون آمدم؟ شخص گفت: بله. حضرت فرمود: فکر کردی من اینجا رفته بودم برای چه کاری؟ فکر کردی توی اتاق نشستهام و او با وضعی نامناسب کنار من است؟ در ادامه فرمودند: بیمار دو نوع است؛ یک بیماری که دردش را احساس میکند و با پای خودش به دکتر میرود. یکی هم بیماری است که دردش را متوجه نمیشود و بیحس شدهاست، در نتیجه دکتر نمیرود. به خاطر اینکه بیمار نمیتواند دکتر برود، من بالای سر او رفتم. حالا فکر نکن که من رفتم و توی اتاق کنار ایشان نشستم و ایشان با وضع نامناسب کنار من نشسته بود. من پشت در اتاق نشستم و با او حرف زدم و او هم امروز موفق به توبه واقعی شد.
راهکار امام سجاد برای بهتر دانستن هر کسی از خودشیخ حسین در ادامهی این روایت تاکید کرد: پروردگار در سوره حجرات به ما دستور میدهد به کسی گمان بد نبریم و این حکم قرآن است. همچنین ایشان روایتی از امام سجاد(ع) نقل کردند مبنی بر اینکه چگونه میتوانیم به کسی گمان بد نبریم:
امام سجاد(ع) میفرمایند: مردم از نظر سنی یا از تو بزرگترند حتی به اندازهی چند دقیقه یا از تو کوچکتر هستند، آنهایی که از تو بزرگتر هستند به این فکر کن که در پروندهی خود یک لا اله الا الله بیشتر از تو گفتهاند و از تو بهتر هستند و آنهایی که از تو کوچکتر هستند به اندازهی تو زمان نداشتند که گناه کنند تا گناهانشان از گناهان تو بیشتر باشد بنابراین آنها نیز از تو بهتر هستند پس به هیچکدام گمان بد نبر.
استاد حسین انصاریان با اشاره به روایتی دیگر دربارهی مسئلهی دروغ و دروغگویی سخنان خود را به این شکل ادامه دادند:
همه میدانستند که حضرت عیسی علیه السلام همسر ندارد علتش را نمیدانم، ایشان ازدواج نکردند و زمانی که ۳۳ سال داشتند، یهود آن منطقه& حکم قتلشان را صادر کردند. شبی که برای گرفتن ایشان رفتند، یکی از مریدانش که زمینه کشته شدن ایشان را فراهم کرده بود به اذن پروردگار در چشم دیگران به شکل حضرت عیسی(ع) درآمد و به جای او به صلیب کشیده شد یعنی این خائن یا جاسوس به سزای عملش رسید.
قرآن مجید میگوید: عیسی را نکشتند ولی شخصی به شکل او در چشم آنها جلوه کرد، او را بردند و کشتند. حالا مسیحیان و سایر ارامنه دنیا به عنوان تبرک شکل صلیب را به گردن میآویزند و میگویند چون این صلیب شکل چیزی است که مسیح را به آن آویختند برای ما متبرک است که طبق گفته قرآن که پیشتر عرض کردم اصل این موضوع دروغ است. در واقع خیلی چیزها در کره زمین و در جوامع بشری دروغ است.
ایشان در ادامه روایت دیگری در این باره بیان کرد:
کسی خدمت عالمی رسید گفت امامزادهای که در راه مکه، سر منار، شیر پارهاش کرد چه کسی بود؟ به او گفت: امامزاده نبود و پیغمبرزاده بود. در راه کعبه نبود و در راه کنعان بود. سر منار هم نبود و ته چاه بود. شیر هم به او حمله نکرد و گرگ بود. یعنی کل قضیه از اصلش دروغ است.
بنابراین متوجه میشویم خیلی از مردم عالم در گذشته گرفتار دروغ بودند الان هم هستند. چه بسا امروزه برای قبولاندن دروغ به مردم هنرمندتر از گذشته هستند چون ابزاری در اختیارشان است که قبلا نبود. از طرفی تکرار دروغ خود دروغگو را نیز به اشتباه میاندازد، اینکه نکند این مسئله که میگویم راست باشد.
استاد حسین انصاریان با اشاره به قرآن کریم ادامه دادند:
طبق آیاتی از سوره اعراف، راست، چپ، پیش رو و پشت سر ما آنقدر خطر و سم وجود دارد و ما را محاصره کرده است که اگر رحمت، لطف، عنایت خداوند و محبت او به ما نباشد اصلاً ما این جاده را به آخر نمیرسانیم و همان اوایل جاده، دوزخی میشویم. باید خیلی مواظب بود و با مواظبت زندگی کرد.ایشان در پایان جلسه به بیان دو روایت کوتاه از کتب معروف و معتبر شیعه دربارهی سوءظن و امید به خداوند پرداختند:
مهمترین کتاب روایی فقهی ما وسائل الشیعه که ۵۰۰ سال مراجع اصفهان، نجف، مشهد وقم برای تدریس آن را روی منبر میآوردند، فکر میکنم در جلد یازدهم آن این روایت آمده که خداوند به ملائک میفرماید: این آدم را به جهنم ببرید. میپرسد من همه کارهای دینی را انجام دادم، نماز قضا ندارم، همهی روزههایم رو گرفتم. برای چه جهنم؟ خطاب میرسد: من با فکر خودت با تو معامله میکنم. چون در دنیا نسبت به من سوء ظن داشتی. یعنی میگفتی معلوم نیست من نجات پیدا کنم. از کجا معلوم که نجات پیدا کنم. چرا به من خداوند سوءظن داشتی؟ من با سوءظن خودت با تو معامله میکنم و دستور میدهد به سمت جهنم او را ببرید.
همچنین در کتاب پنج جلدی لئالی الأخبار تألیف شیخ محمد نبی تویسرکانی از علمای بزرگ دیدم که عرض میکند: من همهی اعمالم را انجام میدادم. نمازهایم را انجام میدادم، فرمود: همهی نمازهایت عیب داشته و برای خودت، روزههایت عیب داشته و برای خودت، حجی که رفتی نیز عیب داشته و برای خودت، او را به جهنم ببرید. هنوز دو سه قدم راه نرفته که برمیگردد. خطاب میرسد که دنبال چه برمیگردی؟ میگوید: دنبال تو برمیگردم. اینجا چیزی نیست که دنبالش بگردم، من دنبال تو میگردم. نمازها و اعمالم که به باد رفت. یک چیز دارم که آن را حساب نکردی. خطاب میرسد که چه داری؟ البته که خداوند میداند چه دارد اما خداوند عاشق حرف زدن با بنده است. میگوید: امید به تو. من به تو امید دارم و خدا با همین امید با ما معامله میکند و خوب هم معامله میکند.
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1885983منبع: خبرآنلاین
کلیدواژه: حسین انصاریان امام سجاد ع مسیحیت حسین انصاریان امام سجاد زن بدکاره حضرت عیسی فرج یک خانه ی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۹۹۶۲۱۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
جنجال شعرخوانی علم الهدی درباره منیژه از شاهنامه | لااقل بیت هایی بهتر پیدا میکردید
روزنامه اصلاح طلب هم میهن در گزارشی با عنوان «نگر تا نباشی به جز دادگر» نوشت:
چند سال پیش که شهرداری مشهد ذوقی به خرج داده بود و تصویرهایی از شاهنامه در و دیوار شهر را آراسته بودند، دستور به زدودن این تصویرها داده شد، گویی که بین این تصویرها و آنچه مشهد به آن شهره است، تقابلی وجود دارد. چندین دهه به دلیل همین تصور، توسعه و رسیدگی به آرامگاه فردوسی که یکی از بزرگترین شاعران و حکیمان ایران است، متوقف بود تا اینکه از مقامات بالاتر حکم به آبادانی آرامگاه فردوسی داده شد.
مقامات استانی و از جمله امام جمعه شال و کلاه کردند و به آرامگاه فردوسی رفتند. اگر اسم این مقامات و فردوسی را کنار هم در موتورهای جستوجوگر بنویسید و نتایج را هر چه بالا و پایین کنید، همان چند عکس را خواهید دید. با چنین پیشینهای است که سخنان آیتالله علمالهدی و استنادش به شاهنامه برای دفاع از اجبار در پوشش با واکنشهای بسیاری روبهرو شده است.
علمالهدی گفته است: مسئله حجاب نیز یکی از همین هویتهای دینی و ملی است. اصلاً حجاب متعلق به فرهنگ ایران است. حتی آن زمان که هنوز اسلام وارد ایران نشده بود، حجاب فرهنگ ایرانیان بود؛ بهخصوص در تاریخ ایران باستان و انعکاس این فرهنگ را میتوان در شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی دید. او همچنین بهعنوان نمونه بیتی از شاهنامه خوانده است که منیژه خطاب به بیژه گفته است: منیژه منم دخت افراسیاب/برهنه ندیده تنم آفتاب
این سخن که زنان ایرانی براساس آنچه به ما رسیده، پوششی برای موی سر داشتهاند یا چیزی شبیه چادر حتی، نادرست نیست. حتی این سخن که در شاهنامهی فردوسی پاکدامنی و شرم از ویژگیهای مثبت زنان و البته مردان شمرده میشود، هم بیراه نیست، هرچند تعریف پاکدامنی در نگاه حکیم توس و امام جمعه مشهد متفاوت است، اما بیتی که آقای علمالهدی به آن ارجاع داده، ربطی به زنان ایران ندارد. افراسیاب شاه توران است و منیژه دختری تورانی است نه ایرانی. این به خودی خود ایرادی در استدلال امام جمعه به حساب نمیآید و میتواند بگوید که حکیم خصلت نیکو را حتی در دشمن ستوده است. ماجرا از اینجا جالب میشود که بدانیم این بیت را منیژه کی خوانده است و اصلاً ارتباطی به پوشش سر دارد یا نه؟
منیژه دلبستهی بیژن شاهزادهی ایرانی میشود و -به زبان امروزی- او را چیزخور کرده بیهوش به شبستان خود میآورد و همهی این اتفاقات بدون اجازهی والدین و بدون پیمان زناشویی -که از قضا در ایران باستان هم مرسوم بوده- رخ میدهد. بیژن در قصر او به هوش میآید و باقی قضایا و منیژه در چنین لحظات احساسی دربارهی اهمیت چیزی که به بیژن عرضه میکند این بیت را به زبان میآورد که تا به حال چنین بوده، اما بعدش را میتوان در شاهنامه خواند.
البته اگر مشاوران امام جمعه با شاهنامه به از این بودند که هستند، بیتهایی میتوانستند پیدا کنند که به کارشان بیاید، مثلاً آنجا که شیرین میگوید:
به سه چیز باشد زنان را بهی/ که باشند زیبای گاه مهی/ یکی آنک با شرم و با خواسته است/ که جفتش بدو خانه آراسته است/ دگر آن که فرخ پسر زاید او/ ز شوی خجسته بیافزاید او/ سه دیگر که بالا و رویش بود/ به پوشیدگی نیز مویش بود
این ابیات به روشنی از پوشیدگی موها میگوید، درحالیکه در بیت استنادی امامجمعهی مشهد، تفاوت برهنگی و نداشتن پوشش سرنادیده گرفته است. این مغالطه در سخنان بسیاری دیگر از مقامات هم دیده میشود. نداشتن پوشش سر با برهنگی هممعنا نیست. با این حال همچنان که در بیت انتخابی امام جمعه مشهد و این ابیات میبینیم هیچکدام توصیهی فردوسی نیست و سخنان شخصیتهای شاهنامه است. شاهنامه مثل هر متن کهن ادبی در کنار ارزشهای ادبی و زیباشناختی و روایی خود، مجموعهای از ارزشهای اخلاقی و اجتماعی زمانهی خود را منتقل میکند که به دنیایی دیگر تعلق دارند، چنانکه در همین بیتهای بالا پسرزا بودن جزو ارزشهایی شمرده شده است.
در شاهنامه زنان برجستهای نقشآفرینی کردهاند که الگوی زن مطلوب امام جمعه مشهد نمیتوانند باشند. برخی از زنان برجستهی شاهنامه مثل منیژه در طلب معشوق در انتظار خواستاری و خواستگاری او نماندهاند و از جملهی آنان تهمینه است مادر سهراب که در شاهنامه زنی ستوده است و تنها یک شب همخواب رستم بوده است. رودابه مادر رستم نیز در راه دادن زال به قصرش از موی خویش کمندی بافته و انداخته و بعد هم که ماجرا در شاهنامه روشن است.
در این میان داستان گردآفرید اگرچه متفاوت است، اما در کنشگری از روابط خصوصی پیشتر رفته و اگر روی و موی پوشیده به این خاطر است که شناخته نشود و آنجا که روی و موی گشاده به قصد فریب دشمن است:
رها شد ز بند زره موی اوی/ در افشان چو خورشید شد روی اوی/ بدانست سهراب کو دختر است/ سر و موی او از در و افسر است
درست است که فکر میکنم شاهنامه ارزشهای جهانی دیگر را منتقل میکند و چنین استناداتی به آن راه به جایی نمیبرد، اما به نظرم از قضا در شاهنامه برای صاحبان مقام و قدرت توصیههایی شایستهتر میتوان یافت، مضمونهایی که بارها تکرار شده است. یکی از این مضمونها دادگری است. دادگر در شاهنامه همصفت خداوند است که جای نام نشسته است و هم وظیفهی صاحب قدرت. فردوسی میگوید، پادشاهی که دادگر باشد، نیازی به فریادرس ندارد: کجا پادشا دادگر بود و بس/ نیازش نیاید به فریادرس